کندالینی چیست؟
کندالینی انرژی عظیم فشرده و متمرکزی است که خداوند در همه انسانها به ودیعه گذاشته است؛ خدا انسان را از خود دور کرد تا عشق را بفهمد؛ عشق الهی، عشق همراه با خلاقیت است؛ عاشق و معشوق هر دو خالقاند و خدا میخواهد انسان این خلاقیت را بفهمد و خلیفهالله بودن یعنی خلاق بودن؛
خلیفهالله کسی است که خدایی بودن انسان را به انسانها نشان میدهد؛
خلیفهالله کسی است که انرژی کندالینی را به همان شکلی به کار میبرد که هدف خلقت بوده است.
انرژی جنسی اولین مظهر انرژی کندالینی :
اولین مظهر این انرژی عظیم، انرژی جنسی است که همه انسانها در این نقطه ماندهاند؛ انرژی جنسی پایینترین حد یا پایینترین جلوه انرژی الهی است؛ ولی همین حد پایین آنچنان انسان را مست و مجنون میکند که فکر میکند پایان راه است!.
هنر دومین مظهر انرژی کندالینی :
دومین مظهر انرژی کندالینی، هنر است؛ یک هنرمند با تبدیل صحیح کندالینی خود توانایی خلاقیت یک اثر هنری را دارد؛ هنر در نوعی یک خلاقیت است؛ بسته به میزان خلاقیت هنرمند، اثر او جاودانهتر و تأثیرگذارتر میشود.
عشق سومین مظهر انرژی کندالینی :
سومین مظهر کندالینی، عشق است؛ در عشق انسان خود را خلق میکند؛ عاشق خود را آنگونه خلق میکند که معشوق میخواهد؛ در عشق، کندالینی آتشی برای سوختن عاشق است؛ کندالینی سوخته شده به عشق، آنچنان قوی است که هم عاشق و هم معشوق را تغییر میدهد و از هر دو موجودی جدید میسازد؛ موجودی واحد در دو کالبد؛
این کندالینی تغییریافته در عشق حقیقی، همهکس و همهچیز را تحت تأثیر قرار میدهد.
در ابتدا فقط سلولهای بدن خودت را عوض میکند؛ میدان مغناطیس اطراف هر سلول را چنان تغییر میدهد که همسوی میدان کل کائنات گردد.
بدون اینکه بفهمی چرا و چگونه حالات و روحیات تو تغییر میکند و آن میشوی که او میخواهد؛ گاهی فقط خودت به تغییرات و رفتارت نگاه میکنی و لذت میبری.
کندالینی تعالی یافته و تاثیر بر دیگران :
بهتدریج این کندالینی تعالییافته، دیگران را هم تحت تأثیر قرار میدهد؛ کافی است باکسی ارتباط صمیمانه برقرار کنی و بهنوعی کسی را وارد قلبت کنی، بدون هیچ تلاش خاصی، او همتغییر میکند؛ البته اگر هر دو خودتان را آزاد بگذارید؛ تا زمانی که آرام هستی و با مرکز خودت همراهی، این عمل تصفیه گری را داری ولی کافی است لحظهای این ارتباط درونی قطع شود؛ آنچنان همهچیز به هم میریزد که فقط آرزوی بازگشت به خدا و یا بهتر بگوییم آرزوی بازگشت به درون خدا را داری؛ در لحظه اتصال به مرکز اتفاق جالبی میافتد؛ تو یک واسطه میشوی مثل یک سیم رابط از یک منبع بزرگ به منابع کوچکتر؛ به هر منبعی در حد ولتاژ خودش برق میرسانی و جالبتر اینکه در این میان برق خودت هم تأمین میشود؛ از همه اینها جالبتر این است که تأمین انرژی خودت فقط موکول به انرژی دادن به دیگران است…
با جریان عشق جاری باش :
کافی است لحظهای بخواهی فکر دیگران و دغدغه دیگران را کنار بگذاری؛ (درواقع اینجور مواقع آدم حس میکند که میتواند خودش با خدای خودش تنها باشد، بیهیچ نیازی به حضور دیگران!)
در این مواقع خدا خودش را برایت پنهان میکند؛ بهطوریکه خودش را در ازای جاری شدن در دیگران به تو میدهد و این همان جریان عشق است؛ جریانی که باعث وجود حیات در دلها میگردد؛ اگر لحظهای این جریان متوقف شود، عشق راکد شده و میپوسد.
این انرژی عشق در کل کائنات در حال گردش است؛ همه مخلوقات خداوندی بدون هیچ اختیاری این عشق را جاری میکنند؛ درواقع فقط در انسانهاست که این عشق درگیر جبر و اختیار میشود؛
جبر و اختیار در جاری ساختن عشق :
جبر و اختیار واقعی در جریان عشق است؛ انسان واقعاً مختار است که عشق را جاری کند یا ساکن نگاه دارد و همه آدمها آن را ساکن میکنند؛ چراکه فقط به نشئه خودشان راضی هستند و این سکون عشق در انسانها باعث تباهی زمین شده؛ زمانی این فساد در زمین به پایان میرسد که همه خود را در این جریان اندازند؛
عشق یک جریان است؛ بهطوریکه اگر آن را دریافت کردیم باید آن را با دیگران به اشتراک بگذاریم؛ زیرا در این صورت است که این جریان تداوم خواهد داشت؛ ولی اگر آن را دریافت کرده و فقط برای خود نگهداریم دچار مشکل خواهیم شد و این انرژی جریان خود را از دست خواهد؛ تمام انسانها در قبال عشق مسئولاند و اگر این جریان بهخوبی انتقال داده شود، میزان دریافت آن نیز افزایشیافته و این جریان زیبا حقیقت ذات را عیان خواهد نمود.
نشئه شدن از عشق در ازای هماهنگی و جریان در دیگران :
اگر جریان انرژی را بهطور واقعی حس کنی، چنان نشئهای پیدا میکنی که نه خودت را میشناسی و نه دیگری را؛ خودبهخود منیت از بین میرود و حل میشود؛ در این صورت دیگر فردیتی وجود ندارد؛ درواقع فردیت هست، ولی فردیت جای گرفته در جمع؛ هرکدام از اعضاء این جمع منحصر بفرد هستند، تا زمانی که در این حلقه بهدرستی ایفای نقش کنند؛ وگرنه هرکدام که بخواهند خود را جدای از جمع کنند، دیگر هیچ قابلیتی ندارند یا قابلیت قابلاستفاده برای خود و دیگران ندارند؛
مثل انگشتهای دست انسان تا زمانی که به دست متصل هستند و هماهنگ عمل میکنند، میتوانند بزرگترین خلاقیت را داشته باشند، ولی اگر هرکدام از انگشتان بخواهند جداگانه و خارج از بدن باشند به هیچ دردی نمیخورند؛ میپوسند و از گردونه خارج میشوند؛ منحصربهفرد بودن انگشتان تا زمانی است که درون دست و هماهنگ با سایر انگشتان عمل کنند.
اختصاصی بسوی خدا
لینک پیج ما در اینستاگرام
6 دیدگاه
سلام و درود فراوان
چه اطلاعات نابی!
واقعا لذت بردم.
سپاس فراوان🙏🙏
درود بر شما
سلام
ارتباطی که بین هنر و عشق الهی و خلاقیت بیان کردید سبب شد نور امیدی در دلم روشن بشه و خودم رو باور کنم و نسبت به هنرم احترام قایل شوم.
با این دید جدید به من انگیزه شروع دوباره دادید.
جاری کردن عشق الهی در کارهای ساده
موفق و نورانی باشید عزیز
عالی بود کلام عشق جاری شد
سلام خدا بر شما که اینقدر آگاهی میدین در مورد انرژی بی وصف کندالینی،بی شک این آ گاهی ها نقش مهمی در رسیدن به ابعاد والا داره..