شناخت حقیقت با کمک استاد معنوی :
صبح که از خواب بیدار می شوی خورشید می آید و نورافشانی می کند؛ شما چه بخواهید و چه نخواهید نور وجود دارد؛ کافی است خودتان را به خواب نزنید و بینا باشید؛ وقتی بینا باشی نیازی به اثبات نور نیست؛ کسی که دنبال اثبات نور است، احمق است و کسی که نور را اثبات می کند احمق تر از اوست؛ بنابراین برای دیدن حقیقت باید که بینا باشی!.
اگر مریدی، به مرشد بچسب، هیچگاه نابود نخواهی شد؛ مرشد آیینه وجود توست؛ تا زمانی که درگیر مسائل ذهنی هستی، استاد به تو کمکی نمی کند؛ تو دنبال جواب برای ذهن می گردی؛ مرشد زمانی به تو کمک می کند که واقعیت خودت را جستجو کنی؛ پس درگیری های درون تو به مرشد ربطی ندارد؛ مرید خود را در واقعیت مرشد خود پیدا می کند، با سکوت و بدون های و هوی.
با پست های اختصاصی خودشناسی استاد موکتی در سایت بسوی خدا با ما همراه باشید.
حقیقت نیازی به اثبات ندارد :
تا وقتی که دنبال خدا بگردی چیزی پیدا نمی کنی؛ زمانی خدا را ملاقات می کنی که خودت نباشی؛ آنوقت خودت می شوی خدا…
حقیقت نیازی به اثبات ندارد؛ حقیقت فقط هست چه بخواهی و چه نخواهی؛ حقیقت احساسی مرتعش است که برای درک این احساس احتیاج به دلی برای احساس کردن دارد؛ به همان مقدار که قلب تو محبت را احساس می کند و این حس را از دنیا می گیرد به خدای خود نزدیک شده ای؛ آنهایی که به خدا نزدیکند خیلی زیبا اشک می ریزند.
دیدن حقیقت با چشم باطنی :
خورشید هر بامداد از پشت کوه طلوع می کند، ولی نه برای یک نابینا؛ برای دیدن خورشید احتیاج به چشم داری؛ دیدن حقیقت نیاز به چشم باطنی دارد؛ درک حقیقت مستقیم و بدون واسطه است؛ کافی است چشم دیدن و گوش شنیدن داشته باشی؛ حقیقت احتیاج به بحث و جدل و اثبات ندارد؛ بحث برای کورهاست؛ اثبات تنها برای کورها و ناشنوایان است.
مرشد آیینه ی بازتاب حقیقت :
مرشد واقعیت های تو را به تو نشان می دهد؛ آیینه واقعیت ها را بازتاب می دهد؛ آیینه دروغ های درون تو را نشان نخواهد داد؛ وقتی روبروی مرشد خودت قرار می گیری برهنه ترین انسان روی زمینی؛ عریان عریان؛ هیچ چیزی را نمی توانی پنهان کنی؛ این یعنی خجالت کشیدن؛ زمانی این خجالت کشیدن از بین می رود که تو هم آیینه مرشدت شوی.
مسیح قبل از این که یهودا به او خیانت کند، خیانت او را می دانست و بودا نیز از خیانت های دواداتا آگاه بود؛ اما مرد خدا تنها برای عشق و مهرورزی به این دنیا قدم گذاشته است؛ مرشد ناخودآگاه تو را می شناسد؛ هرچه که داری و نداری؛ مرشد است که رویاهای تو را بازسازی می کند و با تو در رویا حرکت می کند و تو را در تمامیت وجودت می شناسد.
تو اگر نباشی خدا وجود دارد :
مریدها دچار مشکل می شوند و از مرشد تقاضای کمک خواسته و مرشد جوابی دیگر به آنها می دهد؛ مرشد دارویی برخلاف میل تو تجویز می کند؛ داروی مرشد به نظر تو مسخره است و اینجا هم احتیاج به اعتمادی عظیم دارد؛ بر اساس این اعتماد و توکل استاد مشکل تو را بر دوش می کشد؛ مرشد برای مشکلات دروغین تو هیچ دارویی تجویز نخواهد کرد؛ مردم از آنچه که با خودشان کرده اند خبر ندارند؛ تو یاد گرفته ای که خودت باشی نه خدا؛ حالا یاد بگیر که خدا باشی نه خودت و نه هیچکس؛ «وحده لا اله الا هو» منظور از اله، خودت یا هر بت دیگری است؛ تو اگر نباشی خدا وجود دارد و وقتی که خدا وجود دارد تو دیگر نیستی؛ وقتی خودت را می بینی و می گویی خدا هم وجود دارد داری کفر می گویی.
چرا انسانها به حقیقت مشرف نمی شوند؟
انسان مدت ها با نفس زندگی کرده و این نفس چراغ راهش هست؛ اگر بخواهد نفس را خاموش کند یعنی چراغ دستش را خاموش کند!
این چنین رفتن جرات می خواهد؛ مشرف شدن یک تحول است؛ عین عشق؛ مشرف شدن همزمان با عشق است؛ روند آن دست تو نیست، سعی می کنی که خودت را تبدیل کنی، نمی توانی، چون به آینده فکر می کنی؛ مشرف شدن همین الآن است؛ تحولی یکپارچه.
برای سلوک نقابت را بردار :
سلوک یعنی زندگی کردن؛ باید در تمام زمان ها تو سالک باشی؛ اگر می خواهی به جایی برسی باید اعتماد کنی؛ اعتماد کردن یعنی غرور را زیر پا گذاشتن؛ بعضی ها با زبان خود حرف های بیهوده می زنند؛ زبان تو را بدبخت می کند.
چرا به جایی نمی رسی؟ چون خودت نیستی؛ سعی نکن مصنوعی ادای ادب را در بیاوری؛ عشق یعنی رابطه ای که در آن شخص احتیاج به نقاب زدن نداشته باشد؛ اگر تو در پیش معشوق نقاب بر صورت بگذاری، آنوقت عشقی وجود نخواهد داشت و تو عاشق نیستی؛ برای عاشق تحول بوجود می آید نه کسی که ادای عاشق را در می آورد.
تجربه عشق و روشن بینی انسان با برداشتن نقاب دروغین :
با مرشد بودن یعنی که تو نقابی بر صورت نزنی؛ نقاب زدن تو کاری است بی معنی؛ چرا که چه بخواهی و چه نخواهی مرشد چهره واقعی تو را دیده است؛ به چشمان مرشد خود خیره شو؛ چشمان مرشد با نفوذترین چشمی است که دیده ای و این نفوذ تا اعماق وجود تو پیش می رود.
انسان به دو شکل به روشن بینی و واقعیت خودش پی می برد :
۱- در تنهایی و بدون عشق زندگی کند و آن عشق از درون خودش سرچشمه بگیرد.
۲- انسانی که با عشق زندگی می کند.
از پیج اینستاگرام ما بازدید نمایید